دیشب رفته بودیم روضه یکی از آشنایان
یکی از روحانیون که منبر رفته بودند یه داستان جالبی رو تعریف کردند. میگفتند:«
علامه امینی رفته بودند پاکستان. علمای سنی ازشون برای شام دعوت میکنند. ایشون اول قبول نمیکنند چون میدونستند اونا میخواهند مناظره راه بیندازند. ولی علما میگویند: فقط یک شام ساده هست. علامه هم قبول میکنند.
خلاصه ایشون میروند و پذیرایی و شام و ... یکی از حافظان۱ میگوید که علامه بیاید برای متبرک شدن مجلس چندتا حدیث بخوانیم. علامه هم قبول میکنند. تسنن شروع میکنند و یک سری حدیث میخوانند و بعد میگویند: جناب علامه شما هم یک حدیث بخوانید.
علامه قبول میکنند ولی میگویند من اول چند سوال از شما میپرسم شما جواب بدهید
یک: حضرت زهرا (س) معصوم بودند یا نبودند؟
- بله بودند
دو: شما حدیث من مات۲ را قبول دارید؟
- بله حدیث کاملا معتبری است
سوال آخر: هنگامی که حضرت زهرا (س) به شهادت رسیدند؛ امامشان که بودند؟
حضار ساکت ماندند. اگر میگفتند امام نداشتند، یعنی حضرت زهرا را کافر میدانستند و این با عصمت ایشان جور در نمیآمد
اگر میگفتند ابوبکر یا عمر، حضرت زهرا (س) گفتند: خداوندا شاهد باش که این دونفر مرا اذیت کردند و من از ایشان راضی نیستم
پس فقط جواب امیر مؤمنان بود و بس
در حالتی حافظان سنی سرهای خود را پایین انداخته و حرفی برای گفتن ندارند، علامه جلسه را ترک میکنند.»
۱. حافظ در تسنن کسی است که بالغ بر ۴٫۰۰۰ یا ۴۰٫۰۰۰ حدیث را حفظ باشد
۲.پیامبر اسلام(ص): مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.
دست به قلم کسی که دست به قلمش خوب نیست
من که همش منتظر لحظه دیدارم...